بحث از مفاهيم قرآن كريم همواره مورد توجه دانشمندان اسلامي و به خصوص مفسّران و فقيهان بوده و مفاهيم گوناگوني از اين كتاب آسماني استخراج شده است. اين مفاهيم به سه دسته كلي، يعني مفاهيم عرفي و مفاهيم منطقي و مفاهيم اصولي منقسم است.
شايعترين معناي مفهوم، عبارت از معنا و مدلول الفاظ است و شامل معاني حقيقي و مجازي ميگردد. دلالت الفاظ بر اين معاني به طرق دلالت مطابقه و تضّمن و التزام و همچنين دلالت صريح و اقتضاء و اشاره و نيز دلالت نصّ و ظاهر و مشترك و مؤوّل تقسيم شده است.
گاهي مفهوم در مقابل مصداق استعمال ميشود و از اين تقابل در علم منطق بحث شده است.
اصوليون نيز مفهوم را به موافق و مخالف بخش كردهاند و مفهوم موافق را به لحن و فحواي خطاب و مفهوم مخالف را به مفهوم وصف و شرط و غايت و حصر تقسيم و در حجيت آنها بحث كردهاند.
اين مقاله به ذكر انواع مفاهيم فوق و ذكر مثالهاي قرآني آن پرداخته است.
مفاهيم قرآني، مفهوم عرفي، مفهوم منطقي، مفهوم اصولي، مفهوم دلالت، مفهوم موافق، مفهوم مخالف، حجيت مفاهيم.
يكي از مباحث مهم علوم قرآني بحث از مفاهيم اين كتاب آسماني است. از آن رو كه كلمه «مفهوم» داراي معاني مختلفي است، مفاهيم كلام الهي نيز مختلف خواهد بود. در زير به بررسي مهمترين معاني مفاهيم قرآن و ذكر مثالهاي آن پرداختهايم:
1ـ مفهوم عرفي
2ـ مفهوم منطقي
3ـ مفهوم اصولي
1- مفاهيم عرفي
شايعترين معناي مفهوم، معني و مدلول است، ميگويند الفاظ را واضعين لغت در معاني معيني كه مداليل آن الفاظ باشند، وضع كردهاند. استعمال لفظ را اگر در همان معاني واضعين باشد، معناي حقيقي و اگر در غير آن معاني باشد، معناي مجازي گويند1.
بيشتر الفاظ قرآن كريم داراي معاني حقيقي است. مثلاً در آيه شريفه فَاغسِلُوا وجوهَكُم و أيدِيَكُم (المائده/ 6)، يعني رويها و دستهايتان را بشوييد، كلمه وجوه و ايدي در معاني حقيقي خود كه واضعين آن را وضع كردهاند، به كار رفته است.
بعضي از الفاظ قرآنكريم داراي معاني مجازي است، مثلاً در آيه شريفه يَدُاللّهِ فَوقَ أيْدِيهِم (الفتح/ 10) يعني قدرت خداوند از قدرت ايشان بيشتر است، كلمه يد در معني مجازي استعمال شده است.
بازشناسي حقيقت از مجاز در درك صحيح مفاهيم قرآن كريم نقش بسزايي دارد. ميگويند : الفاظ اولاً و بالذات داراي معاني حقيقياند مگر آن كه قرينهاي ما را از معناي حقيقي منع كرده و منصرف سازد. اين قرائن را در اصطلاح «قرائن مانعه» يا «قرائن صارفه» نامند (قمي، 29).
اما اگر چنين قرائني در دست نباشد، لفظ - لا محاله - داراي معني حقيقي است. از اين بيان نادرستي برخي از اقوال تفسيري كه بدون آنكه قرينهاي در كار باشد، معنايي مجازي براي آيه ذكر كردهاند آشكار ميگردد، مثلاً در يكي از تفاسير صوفيه آمده است: نزد محقق خطاب يا نارُكُوني بَرْدا و سَلاما علي أبراهيم (انبياء/ 69) به آتشي است كه در كانون دل خليل تعبيه بود (ميبدي، 6/273).
اين گونه تعابير و مجاز جلوه دادن الفاظ قرآن كريم به دليل عدم وجود قرنيه مانعه يا صارفه نارواست. مفهوم به معناي عرفي آن از طريق دلالت صورت ميپذيرد و دلالت را به مطابقه و تضمن و التزام و همچنين صريح و اقتضاء و اشاره تقسيم كردهاند (مظفر، منطق، 1/39).
اگر لفظي بر تمامي معناي موضوع خود دلالت كند، آن را دلالت مطابقه نامند، بسياري از الفاظ قرآن كريم داراي دلالت مطابقي است.
مثلاً مفهوم آيه شريفه أَهلَكناهُم إِنَّهُم كانُوا مُجرِمين (الدخان/ 37). به دلالت مطابقي آنست كه ما همه ايشان را به دليل آن كه گناهكار بودند نابود ساختيم.
اگر لفظي بر جزء معناي موضوع خود دلالت كند، آن را دلالت تضمّن نامند. مثلاً در آيه شريفه يا أَيها الذين امَنُوا لِمَ تَقُولونَ ما لا تَفْعَلوُن (الصف/ 2). از آن رو كه لفظ «الذين امنوا» بر جزء معناي خود يعني كساني كه گفتارشان مطابق كردارشان نيست دلالت دارد، به آن دلالت تضمّني ميگويند.
اگر لفظي بر لازمه معناي موضوع خود دلالت كند، به آن دلالت التزام گويند. مثلاً در آيه شريفه ما كانُوا يَستَطيعُون السّمع (هود/ 20) از آن رو كه همه آدميان - به استثناي كران - استطاعت شنيدن را دارند، اما بعضي از ايشان نميتوانند - پس از شنيدن - آن را بپذيرند، ميگويند: سمع، به لازمه معناي خود، يعني قبول دلالت دارد.
دلالت به اعتباري ديگر به دلالت صريح و دلالت اقتضاء و دلالت اشاره تقسيم ميشود.
اگر كلام در دلالت بر معني مراد، نيازمند اضمار و تقدير نباشد به آن دلالت صريح ميگويند. مثلاً آيه شريفه إِنّ الانسانَ لَفي خُسرٍ(العصر/ 2)، به دلالت صريح بر معناي خود دلالت دارد و به اضمار و تقديري نيازمند نيست.
اگر كلام در دلالت بر معني مراد، نيازمند اضمار و تقدير باشد به آن دلالت اقتضاء ميگويند. مثلاً دلالت جمله و اسْئَلِ القَريةَ (يوسف/ 82) بر اهل قريه به دلالت اقتضايي است، زيرا صحت آن منوط به اضمار و تقدير كلمه «اهل» در خلال جمله است. به گونهاي كه اگر آن كلمه در خلال جمله مستتر نشود، كلام قائل غير صحيح و عاري از معني ميگردد و به عبارت ديگر چون به دلايل خارجي، مسلم است كه نفس قريه اهليت جوابگويي ندارد، لذا عقل مستمع از سبك كلام و سياق عبارت، حكم ميكند بر اينكه مراد قائل اهل قريه است، نه خود قريه.
هر گاه متكلم براي بيان مقصود خود كلامي را ادا نمايد كه آن كلام عقلاً افاده معني ديگري نيز داشته باشد، اين نوع افاده و دلالت را، دلالت اشارهاي نامند. مانند دلالت آيه والوالِداتُ يرضِعْنَ أَولاَدهُّنَ حَوَليْنِ كامِلَيْنِ (البقرة/ 233) و آيه وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثلاثُونَ شهرا (احقاف/ 14) براقلّ مدت بارداري.
اين آيات در عين آنكه به معاني معين خود به دلالت صريح دلالت دارد، به دلالت اشارهاي نيز به اقلّ مدت حمل كه خارج از حريم مقصود اصلي است، دلالت دارد. اين دلالت را، دلالت التزام عقلي و دلالت معنوي نيز مينامند (رشاد، 131-133).
توجه به انواع دلالت فوق، معاني و مفاهيم گسترده قرآن كريم را به دنبال دارد، و ما را به مفاهيم و معاني ارزشمند اين كتاب آسماني آشنا ميسازد. مفاهيم عرفي محتملترين معاني مراد قرآن كريم است، زيرا كلام وحي بر اساس تفاهم عرفي نازل شده است و در همان كتاب مي خوانيم: و ما أَرْسَلنا مِن رسولٍ إِلاّبِلسانِ قَومِهِ (ابراهيم/ 4) يعني ما هيچ پيامبري نفرستاديم جز آنكه با زبان قومش تكلّم ميكند و قومش سخنان او را ميفهمند.
مفهوم در علم منطق، مقابل مصداق است. ميگويند: مفهوم، عبارت است از مجموع اجزاء عقلي يك تصور. مثلاً مفهوم انسان، عبارت است از جوهر سه بعدي نامي حساس ناطق، و اين معاني، تصورات سادهاي هستند كه بر روي هم مُشكّل و مُقَوّم تصور انسانند و ميتوان آنها را بر انسان حمل كرد، و مصداق، عبارت از هر فردي است كه آن مفهوم بر آن حمل ميشود (خوانساري، 1/122). و يا آنكه ميگويند: مفهوم عبارت است از صورت ذهني منتزعه از حقايق اشياء، و مصداق عبارت است از حقيقت شيءاي كه صورت ذهني مفهوم از آن انتزاع ميشود. مثلاً به آن صورت ذهني كه از معناي حيوان انتزاع ميشود، مفهوم و به افرادي كه تحت آن قرار دارند، مانند انسان و اسب و پرنده و غيره مصاديق آن مفهوم ميگويند (مظفر، منطق، 1/72).
بعضي از آيات قرآن كريم داراي مفاهيمي است كه مصاديقي خاص در تفاسير براي آنها ذكر شده است. مثلاً آيه شريفه إِنَّما وليكُمُ اللّهُ و رسولُهُ والذّين امَنُوا الذينَ يُقيموُنَ الصَلوةَ و يُؤتُونَ الزَّكوةَ وهم راكِعُون (المائده/ 55) به قول بسياري از دانشمندان، به مفهوم مؤمناني است كه نماز بپا ميدارند و در حالت ركوع زكات ميدهند، و مصداقش شخص اميرالمؤمنين عليه الصلوة والسلام - است (نك: فيض كاشاني، 1/450 از منابع شيعي، و واحدي نيشابوري، ص 133 از منابع سني).
و يا لفظ «ابرار» در آيات شريفه إِنَّ الابرارَ يَشرَبون مِن كَأسٍ كان مِزاجُها كافُورا (الانسان/ 5). جمع «بر» و داراي مفهوم «نيكوكاران» است و مصداق آن به قول برخي، اهل البيت - عليهم السلام - اند كه به نذر خود وفا كرده و با زبان روزه به اطعام مسكين و يتيم و اسير - لوجه اللّه - پرداختهاند (فيض كاشاني، 2/770 واحدي نيشابوري، ص 296).
و نيز آيه شريفه الذين يُنْفِقُونَ اموالَهُم بالَليلِ و النّهارِ سرّا و علانيةً (البقره/ 274) داراي چنين مفهومي است: كساني كه اموالشان را روز و شب و نهاني و آشكارا انفاق ميكنند، و مصداقش چنانكه در برخي تفاسير آمده است، شخص اميرالمؤمنين - عليهالسلام - است (فيض كاشاني، 1/229؛ واحدي نيشابوري، ص 56).
در آيه شريفه مباهله: فَقُلْ تَعالوا نَدْعُ أَبناَءنا و أَبناءَكم و نِساءَنا و نِساءَكُم و أَنْفُسَنا و أَنفُسَكُم ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعنَتَ اللّه عَلَي الكاذبين (آل عمران/ 61) مصداق بنا بر همان اقوال، ابناءنا حسنين - عليهما السلام - و مصداق نساء نا، حضرت فاطمه زهرا - عليها السلام - و مصداق انفسنا، اميرالمؤمنين، علي - عليه السلاماند (فيض كاشاني، 1/267؛ واحدي نيشابوري، ص 68).
اگر بگويند: حكمت اطلاق لفظ جمع و اراده معناي واحد در اين آيات شريفه چيست؟ ميگوييم: معناي واحد در آيات فوق از باب مصداق است. اگر لفظ جمع را در معناي واحد استعمال كنيم نارواست. اما اگر مفهومي كلي و جمعي را بيان كنيم تا بر افراد شايسته خود منطبق شود و مصداق آن مفهوم، جز يك فرد نباشد، هيچ نقصي بر آن اطلاق نيست (طباطبايي، 6/6 و 7).
مصاديق مفاهيم آيات قرآن كريم، در بعضي از تفاسير روايي مورد توجه و عنايت واقع شده و با استمداد از مصاديق و شأن نزول آيات، كلام الهي تبيين و تفسير شده است.
مفهوم در علم اصول مقابل منطوق است، ميگويند: منطوق معنايي است كه لفظ ذاتا بر آن دلالت كند، به گونهاي كه لفظ، آن معنا را در بر داشته و قالبي براي آن باشد. از اين رو، منطوق، فقط به مدلول مطابقي اختصاص مييابد.
ولي مفهوم، معنايي است كه لفظ آن را در بر نداشته و بر آن دلالت مطابقي ندارد، اما لازمه مفاد آن لفظ است و به نحو لزوم بر آن معنا دلالت ميكند. و از اين رو، مفهوم به دلالت التزامي اختصاص مييابد.
تعاريف ديگري از منطوق و مفهوم در كتب اصول آمده است. از جمله ميگويند: منطوق حكمي است كه لفظ بر آن دلالت كند، اما نه در محل نطق. و يا آنكه گفتهاند: منطوق حكمي است ذكر شده و مفهوم حكمي است ذكر نشده (مظفر، اصول، 1/107) و يا آنكه منطوق يك كلام، عبارت است از معني آن كه در زمان تكلم به الفاظ آن كلام بلافاصله و بدون تفحص و تفرس ذهن در خاطر شنونده خطور ميكند و گاهي اين معني پس از خطور در ذهن، نردبان وصول به معني ديگر همان كلام است، و آن را مفهوم ناميدهاند. چنانكه در قانون مدني ميگويد: هيچ كس نميتواند طرق و شوارع عام و كوچههايي را كه آخر آنها مسدود نيست، تملك نمايد. در اينجا، منظوق عبارت چنين است: كوچهاي كه آخرش مسدود نيست قابل تملك نيست. اما مفهوم آن از اين قرار است: كوچهاي كه آخرش مسدود است قابل تملك است (جعفري، 693).
مثال ديگر: حديث انّما الاعمال بالنيّات، داراي اين مفهوم است كه اعمال بدون نيّت، مفيد فايدهاي نميباشد (قمي، 190).
مفاهيم قرآنكريم بر طبق اصطلاح علم اصول، ابعاد گستردهتري به معاني ظاهري آن بخشيده، و مستند بسياري از احكام و دستورات فقهي و شرعي قرار گرفته است.
در زير به ذكر نمونهاي از انواع مفاهيم قرآني طبق اصطلاح اصولي آن پرداختهايم.
مفهوم موافقه مفهوم نسبت به منطوق بر سبيل اولويت جاري است، آن را فحواي خطاب ميگويند و آيه إِنّ الذين يَاكُلون اموالَ اليَتامي ظلُما (النساء/ 10)، داراي اين معني منطوقي است: كساني كه اموال يتيمان را از روي ظلم مي خورند. اما معناي مفهومي آن اين است: كساني كه اموال يتيمان را تباه ميكنند يا آتش ميزنند يا به ديگران ميبخشند و غيره. اين معناي مفهومي، از آن رو كه همرديف معناي منطوقي آن است و طريق اولويتي در آن وجود ندارد، لحن خطاب ناميده ميشود (سيوطي، 3/106).
اگر مفهومي از حيث نفي و اثبات، موافق با منطوق خود نباشد، آن را مفهوم مخالف نامند، و شامل مفهوم شرط و وصف و غايت و حصر است.
مفهوم شرطوم آن كه با انتفاي شرط حاصل ميشود اينست: اگر شخص فاسق حامل خبر نبود (يعني آورنده خبر عادل بود) درباره آن تحقيق نكنيد و آن را بپذيريد. از مفهوم مخالف اين آيه شريفه در يكي از مهمترين مباحث اصولي - يعني حجيت خبر واحد - استفاده شده است (عاملي، 218). و يا آيه إِن كُنَّ أُوْلاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَ (الطلاق/ 6) داراي اين معناي منطوقي است: اگر زنان مطلقه باردار باشند، واجب است نفقه ايشان را بدهيد. و مفهوم آن كه با انتفاي شرط حاصل ميشود، اين است: نفقه دادن به زنان مطلقه غير باردار، واجب نيست.
ولي بعضي ديگر در مفهوم شرط ترديد كرده و در اثبات عقيده خود، به اين آيت استدلال كردهاند: و لا تُكرِهُوا فَتَياتِكم عَلَي البِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنا (النور/ 33) كه معناي منطوقي آن چنين است: اگر كنيزانتان عفيفاند و اراده پاكدامني دارند ايشان را بر گناه وادار نكنيد. و معناي مفهومي آن اينست: اگر اراده پاكدامني ندارند، ايشان را بر گناه وادار كنيد. و اين مفهومي نادرست است، زيرا وادار كردن كنيزان عفيف و غير عفيف بر گناه نارواست. وجه اين نادرستي آن است كه حكم در آيه شريفه، موكول و معلق بر شرط نيست. از اين آيه فهميده نميشود كه اگر بخواهند فجور كنند بگذاريد و بلكه آنها را وادار كنيد، و اگر نخواستند وادار نكنيد، بلكه مفيد اين معني است كه با وجود آنكه خود اين كنيزان عفيف و نجيباند، شما چرا آنها را وادار به فجور ميكنيد، در حالي كه شما اولي هستيد كه از فجور آنها جلوگيري كنيد.
همچنين است استدلال بعضي ديگر از ايشان به آيه شريفه و لا يَحِلَّ لَهُنَّ ان يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللّه في أَرحامِهِنّ إِن كُنَّ يُؤمِنَّ بِاللّه واليومِ الآخرِ (البقره/ 228). معناي منطوقي آيه چنين است: بر زنان مطلقه، حلال نيست كه فرزنداني را كه خداوند در رحمهايشان آفريده، پنهان ساخته و كتمان نمايند، اگر بخدا و روز قيامت ايمان دارند. و معناي مفهومي آن چنين است: اگر بخدا و روز قيامت ايمان نداشته باشند مي توانند كتمان ما في الارحام نمايند. و اين مفهومي نادرست است، زيرا كتمان جنين، چه حاملان آن به خدا و قيامت ايمان داشته باشند و يا نداشته باشند، نارواست، و وجه اين نادرستي آنست كه شرط در آيه شريفه، شرط حقيقي نيست.
طبرسي (1/326) در اين مورد مينويسد:
«و ليس هذا بشرط حتي انها اذا لم تكن مؤمنة يحلّ الكتمان و لكنّ المراد انّ الايمان يمنع من ارتكاب هذه المعصية كما يقول الرجل لصاحبه ان كنت مؤمنا فلا تظلم و هذا علي وجه الوعيد.»
يعني: اين جمله شرط نيست تا گفته شود: اگر مؤمن نباشند، كتمان كردن بر آنها حلال است، بلكه مراد آن است كه ايمان از ارتكاب اين معصيت باز ميدارد، همچنانكه شخصي به دوستش ميگويد: اگر مؤمني، پس ظلم مكن كه آن انذار است.
ملاحظه ميشود كه اگر حكم، تعليق به شرط نداشته باشد و معاني ديگري غير از شرط از آن اراده شود، آن حكم مفهوم نخواهد داشت.
مفهوم شرط و حجيت آن در روايات معصومين - عليهم السلام - نيز مورد استناد قرار گرفته است. از جمله استدلال امام صادق - عليهالسلام - به مفهوم شرط در روايت ابو بصير است كه مي گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد گوسفندي كه ذبح ميشود ولي حركتي نمي كند، سؤال كردم. حضرت فرمود: نخور! زيرا علي - عليه السلام - مي فرمود: اگر مذبوح دست و پا زد و پلكش را تكان داد بخور. كه استدلال امام - عليه السلام - به فرمايش اميرالمؤمنين - عليه السلام - تنها در صورتي است كه آن سخن داراي مفهوم باشد و مفهومش اينست كه اگر دست و پا نزد و پلكش را تكان نداد نخور (مظفر، اصول، 114).
ميگويند در صورتي كه حكم، تعليق به وصف داشته باشد، با انتفاي صفت، مفهوم مخالف حاصل ميشود2. صفت در اين مقام شامل لغت و حال و ظرف و عدد نيز ميگردد.
مثلاً در آيات شريفه فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراؤن و يمنعون الماعون (الماعون/ 5 تا 7)، در صورتي كه الذين صفت براي موصوف مصلين باشد3 داراي اين معناي منطوقي است: واي بر نمازگزاراني كه اين صفات را دارند: در امر نماز ساهي و رياكارند و از پرداخت زكات ممانعت مي كنند. و مفهوم آن كه با انتفاي نعت حاصل ميشود چنين است: نماز گزاراني كه در امر نماز ساهي و رياكار نيستند و از پرداخت زكات ممانعت نميكنند، تهديدي بر ايشان نيست.
مثال ديگر: آيه شريفه ولا تُبا شِرُوهُنَ و أنتُم عاكِفُونَ في المَساجِدِ (البقره/ 187) داراي اين معناي منطوقي است: در حالي كه معتكف در مساجد هستيد، با ايشان مباشرت نكنيد. اما مفهوم آن كه با انتفاي جمله حاليه حاصل ميشود، اين است: مباشرت در حال غير اعتكاف منهي نيست.
مثال ديگر: آيه شريفه فَاذْكُرُوا اللّه عندَ المَشعَرِ الحَرام (البقره/ 198) داراي اين معناي منطوقي است: خداوند را نزد مشعر يا كنيد، و مفهوم آن كه با انتفاي ظرف حاصل ميشود اين است: ياد خدا در غير آن محل، محصل مطلوب نيست.
مثال ديگر: آيه شريفه فَاجْلِدوُهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً (النور/ 4) داراي اين معناي منطوقي است: ايشان را هشتاد تازيانه بزنيد، و مفهوم آن كه با انتفاي عدد حاصل ميشود، اين است: ايشان را كمتر و يا بيشتر تازيانه نزنيد.
ولي بعضي از اصوليان در مفهوم وصف ترديد ورزيدهاند و در اثبات عقيده خود به اين آيه استدلال كردهاند: و رَبائِبُكُمُ اللاتِي في حُجُورِكُم (النساء/ 23) كه معناي منطوقي آن چنين است: و با دختران همسرانتان كه در دامنهاي شما هستند ازدواج كردن حرام است. معناي مفهومي آن كه با انتفاي وصف حاصل ميشود اين است كه با دختران همسرانتان كه در دامنهاي شما نيستند ميتوانيد ازدواج كنيد، و اين مفهومي نادرست است. وجه نادرستي آن نيز از اين قرار است كه اين حكم تعليق به وصف ندارد، بلكه ذكر وصف از باب غالبيت است، يعني با دختران همسرانتان كه غالبا در دامان شما پرورش مييابند ازدواج حرام است (قمي، 181).
طبرسي (3/29) در اين مورد مينويسد:
«و لا خلاف بين العلماء ان كونهن في حجره ليس بشرط في التحريم و انما ذكر ذلك لاّن الغالب انها تكون كذلك.»
ميگويند اگر حكمي مقيد به غايت باشد، با حصول غايت، مفهوم مخالف حاصل ميشود4. مثلاً آيه شريفه وَ قاتِلُوهم حَتي لا تَكُونَ فِتْنَةٌ (البقره/ 193) داراي اين معناي منطوقي است: تا غايتي كه فتنه نباشد كارزار كنيد؛ اما مفهوم آن چنين است: وقتي فتنه نباشد كارزار نكنيد.
مثال ديگر: وَ لا تَقْرَبُوهُنَ حَتّي يَطْهُرن (البقره/ 222) كه معناي منطوقي آن چنين است: با ايشان مقاربت نكنيد تا پاك شوند. و معناي مفهومي آن بدين قرار است: پس از رسيدن به طُهر مقاربت منهي نيست.
ميگويند جملاتي كه در آن ادات حصر يا قصر بكار رفته است، داراي مفهوم است(قمي، 188).5 مثلاً آيه شريفه اياك نَعبُد (الفاتحه/ 5) به واسطه تقديم مفعول بر فعل و فاعل افاده حصر ميكند و مفهوم مخالف آن اينست كه غير ترا نميپرستيم.
و مانند: إِنَّما أَنا بَشَرٌ (الكهف/ 110) كه بواسطه ادات انّما كه بر سر جمله آمده است افاده حصر ميكند و مفهوم مخالف آن اينست كه من غير بشر نيستم.
و مانند: فاللّهُ هُوَالوَليُ (الشوري/ 9) كه ضمير فصل در آيه شريفه افاده حصر ميكند و مفهوم مخالف آن اينست كه غير خدا را ولايت نيست.
و مانند: و مَا عَلَيالرسولِ الاّ البَلاغُ (العنكبوت/ 18) كه نفي و استثناء در آيه شريفه افاده حصر ميكند و معناي منطوقي آيه اين است: فقط ابلاغ پيام بر عهده پيامبر است و معناي مفهومي آن اينست: غير ابلاغ پيام چيزي بر عهده پيامبر نيست.
لازم به ذكر است كه قصر به حصر حقيقي و مجازي تقسيم ميشود (هاشمي، ص185) و تنها حصر حقيقي است كه داراي مفهوم مخالف است. از اين رو آيه و ما محمدٌ إِلا رسولٌ (آل عمران/ 144) كه در آن حصر مجازي به كار رفته است مفهوم ندارد.
مفاهيم عرفي و منطقي و اصولي قرآن كريم، ابعاد گسترده معاني اين كتاب آسماني را پيش روي ما نهاده و بر تعدد و شمول معاني عميق آن ميافزايد و شايد اين مفاهيم ارزشمند، يكي از بطوني باشد كه در حديث زير به آن اشارت رفته است:
انّ للقرآن بطنا و لبطنه بطن الي سبعة ابطن (فيض كاشاني، مقدمه هشتم، 1/39): قرآن را بطني است و براي آن بطن نيز بطني است و تا هفت بطن اين بطون ادامه مييابد.
قرآن كريم، خط عثمان طه، مدينه منوره.
جعفري لنگرودي، ترمينولوژي حقوق، انتشارات ابن سينا، تهران، 1346ش.
خراساني، آخوند محمد كاظم، كفاية الاصول، به خط طاهر خوشنويس، تهران، 1321ق.
خوانساري، محمد، منطق صوري، انتشارات آگاه، تهران، 1362ش.
رشاد، محمد، اصول فقه، انتشارات اقبال، تهران، بيتا.
سيوطي، جلالالدين، الاتقان، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، 1367ش.
طباطبايي،محمد حسين، الميزان، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1348ش.
طبرسي، ابوالفضل بن حسن، مجمع البيان، المكتبة العليمة الاسلامية، تهران، 1373ق.
عاملي، حسن بن زينالدين، معالم الدين و ملاذالمجتهدين، باهتمام مهدي محقق، تهران، 1362ش.
عبدالباقي، محمد فؤاد، المعجم المفهرس، دارالكتب المصرية، 1364ق.
فيض كاشاني، محمد بن مرتضي، الصافي، المكتبة السلامية، تهران، 1356ش.
قمي، ميرزا ابوالقاسم، قوانين الاصول، خطّ عبدالرحيم، تبريز، 1275ق.
مظفر، محمد رضا، اصولالفقه، انتشارات المعارف الاسلامية، بيروت، 1403ق.
همو، المنطق، اسماعيليان، قم، 1366ش.
ميبدي، احمد بن محمد، كشف الاسرار، تصحيح علي اصغر حكمت، انتشارات دانشگاه تهران، 1355ش.
واحدي نيشابوري، علي بن احمد، اسباب النزول، بيروت، 1395ق.
هاشمي، احمد، جواهر البلاغه، بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا.
1. براي اطلاع بيشتر از بحث حقيقت و مجاز در قرآن نك: سيوطي 3/120-141.
2. اگر چه جمعي از مشاهير فقها مانند شيخ طوسي و شهيد ثاني، مفهوم وصف را حجت ميدانند، اما بعضي ديگر از ايشان مفهوم وصف را آنگاه كه قرينهاي بر تعليق حكم بر وصف در دست نباشد، حجت نميدانند. و چون ذكر ادله موافقان و مخالفان، نيازمند مجالي ديگر است. طالبان را به كتب مربوطه مثل قوانين الاصول ميرزاي قمي، صص 178 تا 186 ارجاع ميدهيم.
3. قوله «الذين هم يراؤون» يجوز ان يكون مجرورا علي انَه صفة للمصلين(طبرسي، 10/547).
4. خراساني (1/325) درباره مفهوم غايت مي نويسد: قول مشهور، دلالت آنست و بعضي هم به عدم دلالت معتقدند و تحقيق مي گويد، چون غايت به حسب قواعد عربي قيدي براي حكم است همچنان كه در جملات كلّ شيء حلال حتي تعرف انه حرام و كل شيء طاهر حتي تعلم انه قذر، با حصول غايت، حكم مرتفع ميشود.
5. مظفر (اصول، ص 40) درباره حجيّت مفاهيم مي نويسد، اكثر اصحاب ما حجيت مفهوم شرط، وصف، غايت و حصر را پذيرفتهاند. سيوطي (1/107) نيز در اين باره ميگويد: واختلف في الاحتجاج بهذه المفاهيم علي اقوال كثيرة والاصح في الجملة انّها كلّها حجة بشروط.